دوری تو
من از دوری تو بی پرده چون غم می شوم
هم چو شمع می سوزم و درچشم تو کم می شوم
ذره ای بی اختیار در دست طوفان می شوم
می روم در اسمان و یار باران می شوم
چون درختی بی نفس در قلب بوران می شوم
یک قناری در قفس عاشق و گریان می شوم
با وجود دوریت از عشق تازه خسته ام
ای بهار عمر من تنها به تو دل بسته ام
ای رفیق اشنا پیشم بیا من تشنه ام
تشنه ی دیدار تو دل از خوشی ها کنده ام
نظرات شما عزیزان: